تو کیستی ؟
با من بگو تو کیستی ، مهری ؟ بگو ماهی ؟ بگو
بگو خوابی؟خیال ؟چیستی؟ اشکی بگو،آهی بگو
راندم چو از مهرت سخن ، گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من ، جانا چه می خواهی بگو ؟
گیرم نمی گردی دگر ، ز آشفته عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر ، با من سخن گاهی بگو
غمخوار دل ایمه نئی ، از درد من آگه نئی
واله نئی ، بالله نئی ، از دردم آگاهی ؟ بگو
در خلوت من سر زده ، یکره در آ ساغر زده
آخر نگویی سرزده از من چه کوتاهی ؟ بگو
من عاشق تنهاییم ، سر گشته ای شیداییم
دیوانه رسواییم تو هر چه می خواهی ، بگو